(وبسایت مداحی کربلایی محسن احمدی)

(سایت مداحی کربلایی محسن احمدی)
بانوای دلنشین کربلایی محسن احمدی دوشنبه شبـــــــها راس ساعت:21 نعمت آباد خ میرزایی جنب خیابان مینو حسینیه حضرت ابوالفضل العباس(ع)،سامانــــــه هیئت:09381954355،سایت سیاسی مذهبی،اشعار مذهبی،اشعار مهدوی،احادیث و روایات
دانلود مداحی با صدای کربلایی محسن احمدی
آخـــرين مـطالــــــب
لـــــینک های ویـــــژه

 

 

روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچه‏‌ها بازى مى‏کردند، ما هم بازى مى‏کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچه‏هاى کلاس اول، زیاد بودند. حالا که فکر مى‏کنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه‏ هاى کلاس اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ‏کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می‏ فهمیدم که چیزهایى را درست نمی‏بینم. بعد‌ها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشم‌هایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان می ‏کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اول مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى‏دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى‏نوشتند، اصلاً نمى‏دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى‏آورد.

دبستانى که من در مشهد می ‏رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه‏ دینى مشهد هم مدرسه‏ى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‏ اى که داشت، در حیاط مدرسه راه می ‏افتاد و چوبى به دستش می‏گرفت و البته گاهى هم بچه‏‌ها را فلک می‏کرد؛ بنده را هم یک‏بار فلک کرد.

ایشان مرد محبوبى بود. در‌‌ همان دوره‏ بچگى هم بنده و شاید همه‏ى بچه‏‌ها به ایشان علاقه‏مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آن‏جا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى می ‏رفتم شهریه‏ برادرم را بدهم، ایشان را می‏دیدم؛ باز هم با‌‌ همان منش و چهره‏ محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلى داشتیم به نام قصاص‏گاه، که بچه‏‌ها در آن‏جا مجازات مى‏شدند؛ بنده هم در همان‏جا یک‏بار قصاص شدم!

آنجا، هم محل مجازات بچه‏‌ها بود، هم نوعى زباله‏ دانى؛ یعنى بچه‏‌ها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوست‏‌هایش را باید در آنجا می‏ریختند. ایشان وقتى در مدرسه راه می ‏رفت، با‌‌ همان لهجه‏ ى کرمانى به بچه‏‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست‌هایش را بریزد قصاص ‏گاه. از آن سال‏‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.

منبع مطلب:قلب سلیم

(سلامتی رهبر عزیزمان صلوات)

 

خاطره ی امام خامنه ای از روز اول مدرسه


๑۩๑ سید مهدی رضوی:09381954355 ๑۩๑

نظرات شما عزیزان:

انسان
ساعت18:22---14 ارديبهشت 1391
واقعا جالب بود. پسر من هم شیطونه. ما میگیم بره مدرسه همه عاصی اند، دوست داره از همه چیز سر در بیاره. همه چیزو کنکاش کنه. دیروز تولدش بود.2 سالش تمام.
پاسخ:انشاالله یکی از سربازهای امام زمان بشه،یا علی مدد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


مـــــوضوعات مـــــرتبط: مطالب زیبا وخواندنی، ،
[ 14 / 2 / 1391 ] [ 14:0 ] [ سید مهدی رضوی ] [ ]
░▒ نظر یادت نره همسنگر گرامی، برای بهتر شدن سایت لطفا اینجا کلیک نمائید heiat110.lxb.ir ▒░
پایگــاه مداحـــــــــــی

بــــــسـم الله الـــــــرحــمن الـــــــرحــیـم شما جوانید قدر لحظات جوانی را بدانید هــرگز جـز بـرای رضـای خـدا کاری نکنید. {حــــــضـرت آیــت آلله امــام خـامنـــه ای} تـا کــــــــور شـود هــر آنکـــه نـتواند دیـــد بین مـــن و رهبــــــر عزیزم عهــدی سـت ســید عــــــــلی حســــینی خـامنـــه ای فـــــرمانده ی ارشد سـپاه مهـــدی سـت شــادی دل حـضــرت زهــرا(س) صـــلوات نــویسنده: ســـــیـد مـهــــدی رضـــوی
مـوضوعــــــــــات وب
امـــــــکانات وب